بهشت و جهنم ،مکانی نیستند، که وجود دارد و ما به یکی ازانمکانها میرویم ،بلکه همنشین و جهانی است، که ما به مرور وبا هر عمل خود ،خلق میکنیم.بهشت ،مقامیاست که رفتارها واعمال ما ساخته است ،رفتار و اعمالی که بیانگر و یا مهتاب درخشان و بازتابشگر خورشید و گوهر منحصر بفرد خویشتن ماست .و جهنم ،منزلی است که محصول ،اعمال و رفتارهای است ،که در زاویه و تقابل با گوهر درخشان خویش حقیقی ماست ،و همنشینی با انچیزی که خویشتن ما نیست .و هر دو ارتعاش در ابعاد غیر مادی اعمال و رفتار ماست که در آن ارتعاش در حال شکل گیری است .
نیم نگاهی به انتخابات امریکا--علم در تقابل با دین و معنا گرایی نیست زیرا که معنویت از راه تعقل و تفکر بدست میاید نه از راه جهل و تاریکی.علم یعنی اینکه ما توانایی تسخیر نیروهای طبیعی را داریم و این همان اشارهای است که خداوند فرموود که انسان را خلیفه قرار داد و به او توانایی مسخر نمودن نیروهای طبیعی را عطا کرد..اصولا دین راهی برای تفکر و اندیشه و دوری از جهل و تقلید و تکرار است اگر عدهای با جهل ادمها و خرافه گویی ،در بیان دینی مبتنی بر جهل هستند ،بی شک مخالف با اساس و دلیل دین هستند که انسان را از پرستی چون خود و بتهای ذهنی و بیرونی به همراستایی با بی نهایت و مطلقی دعوت میکند که اساس و ریشه را اندیشیدن قرار داد و اندیشهها را رودهایی در سمت اقیانوس خرد تا دریابیم که خودشیفتگی و خود حقیقت پنداری نشانهی جهل است و پذیرش تفاوتها و خود بودن و به دیگران عشق و مهر ورزیدن و باور اینکه مطلق نیستیم ،نشانهی دانایی و خرد .دین راهی برای کسب علم و اندیشیدن و تلاش برای فهم دلیل پدیدهها و استفاده ازاندر جها عالم شدن و بهره برداری بای زندگی راحت تر و سودمندتر است .زندگیای که هدف غاییانمهرافشانی و عشق ورزیدن به افرینش است.
عشق در قلمرو گرگان چیتر 5نمیتوان وقتی که برق اطاق ما رفته و لامپ خاموش میشود ،بگوییم دربا اطاق تاریکی دیگر ر باز کنیم تا اینجا روشن شود..نمیتوان تاریکی را با تاریکی به نور تبدیل کرد ،به همینگونه نفرت و حسادت و دشمنی و کینه و ...را نمیتوان با کینه و حسادت ودشمنی به نور و صلح و ارامش تبدیل کرد..هر فردی در حق ما بدی کرد نمیتوانیم به این بهانه در حق او بدی کنیم .زیرا اگر اطاق دل ما با نور الهی روشن است لازم است درب اطاق دل خود را باز کنیم تا او در این نور به تاریکی دل خود پی برده و دل خود را روشن سازد.
عشق در قلمرو گرگان چیتر 5به کعبهی آغوش تو که رسد آغوشم..به هر طرف که روی کنم در عشقبازی و نمازم .هراس و ترس است، که چون سدی محکم ،میبندد شکفتن غنچهی دل را برای گشودن و عشق ورزی . ترس ریشه در خواستن دارد ،در تصورات و انتظارت ،در وابستگیها و تعلقات .و هراس را میسوزاند تب آعوش تو در اشتیاق دستانم.من ،رها میشوم در دایرهی مهربانی نگاهت ،چشمانم به هر سوی که رود ،رو به نگاه توست.هر غروب به معنای چشمان تو سفر میکنم و هر صبح با نگاه توتولد میابم پای زندگی .من در ذکر دانه دانه پلک زدن تسبیح چشمانت ،بیدار میشوم در رویای عاشقی
رضا8/11
شنهای ساحل را به بوسههای خیس در رقص میکشاند ،گیسوان مواج دریا .هوای مه آلود و نمناک نفسهایی که نگاه را میبرد ،به آغوش نرم یک خیال.و من که عشق را میجویم در رد گامهایی که میبرد با خود تا ، موسیقی دریا و ساز ساحل.چشمها که به درون سفر میکند ،عاشقی آغاز میشود .دلتنگیهای دلنشین ،شبهایی زیباتر از بیداری ،خوابهایی گرم یک رویا ،آغوشی که میرباید پروانهی جان را از پیلهی تن ،وشکفتن یک غنچه در پرواز بر فراز ریشههای یک نگاه.گلدان دستان من تهی است ،قاب پنچره نگاهم در چشمان بستهی تو خشکیده به انتظار.و لبانم در عطش نرمیباران لبانت رسیده به استوای خورشید ،گم کرده خویشم در آشوب گیسوانت و غرق چشمان توست نگاهم و نمیدانم که این مانده در مسیر گامهایت کیست و این جستجو را مقصد کجاست....مه را میبوسم ..دستانم را گشوده میروم تا بازی موج وساحل..رد پاهای دریا را گامهای تو از خاطرهی ساحل جدا کرد....و من قایقی در دستان دریا به رقص با بوسهی مهتاب ..
آمدم دل را چراغانی کنممن به آوای سکوت تو در رقصم
وای به وقتی که گشوده گردد لب و
تعداد صفحات : 1