برخی نگاهها ،چنان زیباست، که در گنجایش حافظه و تصور نمیگنجدو نمیتوانی به یاد بیاوری، که اهنگ آن ساز چشمان ،چه رنگی دارد ..چه شکلی دارد..یعنی عقل چنان به حیرت میرسد که حواس ،عمل نمیکنند و حجمانزیبایی در گنجایش حافطه نمیگنجد و این یعنی عشق
رضا۷/۲۲
کلبهای است، در آغوش هوای مه الود کوهستاتی بلند ،پای موسیقی پر صدای روددی عظیم ،انجا که صدای تولد غنچهها را نمیتوان شنید،پای علفزارهایش پر از بوسهی خیس شبنمهاست ،پنجرههایش را ریزش پیچکها و یاسها ،پنهان کرده از نگاه ،کلبهای که از رویای فرشتهها چکیده پای کوهستان ...و در آغوشش چشمهای به زلال مهربانی،چشم گشوده و دل را، مست عبور گامهایش میسازد..کلبهای است در قلب تو که دل مرا به مهمانی کوهستان و باران و رقص با مه ،فرامیخواند در موسیقی رود و بوسههای شبنم پای سردی علفزاز
رضا۷/۲۲
برخی با همه جیز مخالفت میکنند نه بواسطهی دانایی و حکمت خود بلکه بواسطه نادانی و حهلی که در حال پنهان کردنانهستند .انها اگر حتی ،حرفی که خود میخواهند ادا کنند را، فرد دیگری بگوید ،باانمخالفت میکنند زیرا جهل انها ،به خود انها ،این دانایی را نمیدهد، که نادانی خود را نطاره کنند .انسانهایی که شخصیت خود را در مخالفت با همه میدانند ،افرادی که تنها خود را قبول دارند و هر انچه که از ذهن متوهم خود انها ،جان میگیرد و چه سخت است به انی که نمیداند که نمیداند ،نشان دهیم که تو هم مثل ما ،نمیدانی ...
رضا۷/۲۲
متنی در کتابی بود به نام «به وقت مرگ: 42 روایت از تجربههای نزدیک به مرگ شهروندان ایرانی و آمریکایی»، با این پرسش ، من به لطف خدا پسری حدود ۱۷ ساله دارم ،که قبلا با خدا آشنا بوده و مشکلی نداشته اما به دلیل استجابت نشدن دعاش، که حتی نذر هم کرده بوده، حس میکنه خدا دوستش نداره و میشه گفت نظرش کلا نسبت به خدا عوض میشه و خدارو نعوذبالله یه خدای بدجنس و ... میپنداره و حتی شک میکنه که اصلا خدا هست یا نه؟بگذریم از پاسخی که کتاب داده بود .اما این پرسش مطرح میشود که ایا اگر خداوند در خدمت خواستههای بشر باشد و همچون غول چراغ جادویی ،خواستههای ادمیان را انگونه که میخواهند رفع کند .آن خداوند ،مطلق و دانا نیست بلکه ملعبهی دست مخلوق است و منتظر است که بگویند چه کند تا آن کند...بی شک این خدای ناقص ،تنها زاییدهی تصورات نادرست ماست .خداوند یکتا ،بی همتا و مطلق است .دانا است و افرینش را بر اساس اصولی ساخته است که فهماناصول را بواسطهی عقل ما برای ما ،ممکن نموده است و ما را همنشین انتخابهایی کرده است که خود انتخاب میکنیم.او در خدمت خواستههای ما نیست زیرا خواستهها ما بر اساس اگاهی و فهمیاست که خود متغییر است و چه بسا چیزی ارزو کنیم که فردا از آن بیزاریم ...بلکه این خواستههای ماست که با عقلانیت و ایمان و توکل باید همراستا با حکمت او باشد تا بذر دانایی ما روییده و خلقت ما به مفصود خود رسد .
تودیع و معارفه رئیس جدید دانشکده علوم پزشکی لارستان با حضور مهندس حسین زادهمن از ساعت بیزارم،ساعتهایی که تغییر میکند ، تیک تاکانبطور یکنواخت حرکت میکند ،بی وقفه .ساعتی که میسازیم ،در اندازه و اشکال مختلف، تا خواب و عشق و قرار و رویای خود را، با چیزی تنظیم کنیم که ساخته دست خود ماست .من با شکفتن شکوفهها ،متولد میشوم ،وقتی لک لکها روی گنبد فیروزهای ،آشیانه میسازند .وقتی بوسهی خورشید از روی ستیغ کوه بر لب پنجره مینشیند ،بیدار میشوم و در آغوش مهتابی که پای حوض حیاط خانهی خاطرات نمایان میشود به خواب میروم ،دل من ،ساعت را نمیشناسد ،بیقرار میشود ،دلتنگ و گاه در بی قرارهای قبلی ،در وعده گاه انتظار مینشیند پای حزنی لطیف.من خود را با چرخش زمین تنظیم کرده ام ،پای دراز و کوتاه شدن سایهها ،پای رقص آونگی زمین روی محور عاشقی ،برگها که میریزند ،دل من تنگتر از شاخهها ،ابری میشود باران زا و تیره.و با رقص ابرها ،سپید میکند کاغذهای سیاه گشته از رد قلمهای اندوه را...ساعت دل من با نگاه تو تنطیم میشود در زندگی
تودیع و معارفه رئیس جدید دانشکده علوم پزشکی لارستان با حضور مهندس حسین زادهکم دارد نفسهایم ،عطر گیسوانت را
مامان خانوم من ❤یک لحظه میاید
تنفر از فرط حسادتتعداد صفحات : 1